من دوست زیاد دارم.
هم از اون دسته از دوستها که از کنارشون رد میشم و فقط سلام میکنیم بهم و تمام! (شاید اسم دوست زیاد باشه براشون!)
هم از اون دسته از دوستها که کم دیدنشون هیچ تاثیری نمیذاره و هردفعه که میبینیشون انگار از قبل، دوست ترن.
از اونهایی که فقط گاهی یادم میکنند که کارشون رو راه بندازم هم دارم! هممون داریم و اصلا شاید خودمون یه همچنین دوستی واسه بعضیا باشیم!
از اونهایی که توی ذهنم فقط باهاشون دوستم و تو واقعیت خجالت یا هرچیزی باعث میشه تا سمتشون نرم هم زیاد دارم.
دوستیهای یکطرفه هم دارم.
دوستهای مجازی.
دوستهای دور.
دوستهای نزدیک.
اونروز با یکی از دوستام داشتم حرف میزدم و یهو گفتم از فلانی خیلی وقته خبر ندارم، یهو این جمله رو کوبید تو صورتم که: خسته نشدی انقدر با آدمای مختلف ارتباط داری؟
بعد نشستم کلی فکر کردم و دیدم چرا خسته شدم از این موضوع.
مخصوصا از دوستیای یکطرقه!
اونایی که همیشه من تو اولویت های آخرشون هستم، اما من از جون و دل براشون مایه میذارم.
کنار گذاشتن آدمها، از قبل برام خیلی راحتتره، ولی یه چیزایی باعث میشه نخوام بذارمشون کنار! مثلا ترس! مثلا ناامیدی! مثلا دلسوزی!
جدیدا یکی دونفر از دوستهام، حرف و عملشون باهم خیلی متفاوت شده و داره اذیتم میکنه این رفتار، و از طرفی اعتماد به نفس لازم رو برای برخورد جدی باهاشون ندارم.
من واقعا از ارتباط با آدم ها خسته شده ام.
درباره این سایت